سرانجام
دسته به هاون پیوست
روحالقدس:
خواهرِ تاریخیِ لیدیمکبث،
بارونساسمردیاکف آمد!
پدرِ آسمانیِ خفتهکشها و شیردزدها:
آخ سرم!
مگی تورچرم!
بانوی آهنام!
دستهِ هاونام!
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
چنان ببار که با خطِ سقوطِ کلاغها بر سپیدهِ جاودان بنویسم: زمستان بس!
پاسخحذف