دور از جانام!
من نیهیلیست نیستم که کمونیست، فمنیست یا تخمِ ...زیستانسیالیسم بشوم
من هستم و مرغ را نمیتوان توی اگ کرد
و از تخم نمیتوان چیکن را کاست
هستی اهلِ نیست و نیسم نیست
از ایستادنِ بیش از چند دقیقه در یک "جا" هم ملول میشوم
یا از جا میکنم
(و به کوری چشمِ جغرا لحافکشها)
با خودم میبرم
با اینهمه اگر بخواهم انگی بر خودم بچسبانم
تا پانشرنگینها:
-واو!
چه شرنگانگبینی!-
کموهست خواهم شد یا فمهست
یا آلیاژین: کموفمهستِ اشرافیتِ خودکارفرمایی
خودکار غلاف، زحمتکم!
از ایستادن در لیست هم خوشام نمیآید:
ناسیونالیستِ سیاه و سفید
و بدتر از هر چیز:
پینکانترناسیونالیستِ گلبهی
یا فجیعتر از همه اگزیستانسیالیستِ کبود
بیچاره لیستهای حیفِ رنگ!
دررررررررینگ! دررررررینگ!
دارم به یک پینکانترکموفمنیستیالیستِ سیاسفیدگلبهیکبودِ بهارندیده زنگ میزنم:
الو!
-کیه؟
تو که ...نیستلیستی چرا جواب میدهی!
،
این را شعرطور نوشتم تا
ارواحِ سرماخوردهِ بیباور به ارواحِ سرماخورده
ذوقبرگ شوند!
دور از جانات
دور از جانات
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر