چرا بدوم
کژدم میدود
کژدمک میدود
آهوان میدوند
شکارچیان میدوند
پرندهای نشسته روی پاره سنگی که میدود به سوی درختِ نغمه ها
زیرِ سایهاش
نشسته سنگی میانِ دویدن
نشستهام رویش
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر