من اشتباهی با درختی برخاستم
که زنام زمانی زیر و رویش
خوابیده نوشته دوستات دارم بود
از آیندهِ میوهجات مپرس!
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر