بیمار دیدم کوه شتر است
سوار رفتم بیمارستان
-بفرما بیرون!
راننده آمبولانس
و شتر روی تخت میخندیدند
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر