این پتپتها برای خورشید است
که روزی پتپتکنان می افتد توی خود
با عطسهای مهیب
از خود تهی می شود
بله
شمع سحرگهی برای راژمانِ شما
مژدهها دارد
هزارهها از کجا به جا از کی به اکنون رفتم هر بار همهِ جایگاه از یادم رفت آمد یادم همهِ هزارهها اینجا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر