۱۳۹۸ شهریور ۱۵, جمعه

این خ

این خرده دهان‌ها از دهان‌های گنده‌تر از دهان‌ام‌ا‌ند که
می‌ریزچکند
می‌چکیزند که گرسنگان سیری‌ناپذیر
از مناسک خوردن بترسند
چنان بترسند
که دهان‌ها در پوزه‌ها‌ی گرگانِ از گرسنگی خیره‌کج به سایهِ دراز‌بازِ سرهایشان
در برف بیابان
فرو کنند
فرو روند در بیشه خونین زوزه‌ها
میان شکمبه و روداله‌های داغ
تکه تکه فراموش کنند
شوند فراموش 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...