۱۳۹۸ اسفند ۲۸, چهارشنبه

گنجشک ه


گنجشک هایی‌ که روی زبان‌ نشسته‌ا‌ند هم
به زودی می‌‌پرند 
ذهن تو بر مغز
فشانده بسیار از این عطر‌های فرار
هزار‌پیشهِ خاطرات آن دیو
زبان که می‌‌نوشت روی با‌د و فوت می‌‌کرد به تخم زبانگنجشک ها
روزی من و تو طوری شاعر شدیم
که کودک از چیدن واژه واژگون شد
جهان را چنان دید که شاخه‌ها در کتاب لرزیدند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

هزاره‌ها ا

هزاره‌ها از کجا به جا از کی‌ به اکنون رفتم هر بار همهِ جایگاه از  یادم رفت آمد یادم همهِ هزاره‌ها اینجا