http://news.gooya.com/politics/archives/2009/12/098436.php
اندکی پیش، آرش جودکی این نوشتهِ زیبایش از گرماگرمِ جنبشِ هشتاد و هشت را برایم فرستاد با این سطرک: "دلم خوش بوده!"که نشانگر افسوساش از دو سه خطِ تهِ آن متنِ ارجمند و فرجامِ شکستهِ آن جنبش است!
دیروز دیدم چند تن از آن "پلیسِ پرسه"های حرفهای که تا انسانِ برجستهای ور میپرد و کسانی دریغی میگویند به آن کسان میپرند وبا لودگی لگد به جسدِ تازه میزنند بی آنکه اصلا لحظه ای به روی خود بیاورند که کسی آنها را به پلیسیِ جشن و سوگِ فیسبوک برنگماشته! زهی ناخوشاستتوسکچیای که حتا نامِ حریفِ سرشناسِ محمدعلی در کینشاسا را "فریمن"می نویسد و پز میدهد که از بوکس هیچ نمیداند و از آن خوشاش هم نمیآید چون "سفیدها تماشا میکنند و سیاهها همدیگر را میزنند" پس هیچکسِ دیگر هم نباید از بوکس چیزی سر در آورد و از آن خوشاش بیاید! چنین چلمنهای خنکی را باید انداخت توی رینگِ بوکسخن و با دهها آپرکات و جاب و فیوری و هوکینِ چپ و راست وحشتناکآوتشان کرد تا وقتی کسی نیست بزنند دست کم زر نزنند!
بدتر از این گونه پلیسِ پرسه، آن لوسهای مادرزادی هستند که سنگِ سنجشِ همه چیز در جهان برای آنها زندانیهای سیاسی خودی-خودمانی است: زندانیهای سیاسی ما زجر میکشند آنها کلیکلی میکنند!
محمدعلی رنجِ بسیاری کشید تا او را به گفتهِ خودش با نامِ بردگیاش کاسیوس کلی نخوانند و از بختِ بد در همان کشورهایی(اسلامی)که باید این خواستِ او را گرامی میشمردند همه نامِ بردگی او را هم همچنان دنبالهِ نونامِ او کردند:محمدعلی کلی!
مرده شوی آن حکومت و سیاستی را ببرند که هم حاکمها و هم محکومهایش "مشروعیت"ِ خود را از زندان میگیرند: چه زندانیها که در آن دیار زندانبان شدند و شدنخواهند!
برای دفاع از زندانیها بایسته نیست که دمِ در اوین کمپِ مجازی بزنیم و فیسبوک را تبدیل به زیرِ هشت کنیم!
هر چیزی جایی و گاهی دارد!
این گونه از کاسههای داغتر مردم را از آش بیزار میکنند!
من شبِ مرگِ محمدعلی که به دلایلِ گوناگونی برایم از عزیزترین انسانهای زندگی بود و از او بیشتر از بسیاری از شاعران و نویسندگانِ به ویژه ایرانی شعرِ زنده آموختم به سراغِ اورستِ کارنامهاش یعنی نبردِ "کینشاسا ۱۹۷۴" رفتم!
من بارها این ستیغِ تاریخِ شگفتانگیزِ بوکس را دیدهام!
این بار با غمی سنگینوزن به سراغاش رفتم و از همان لحظههای نخست با چهرهای پرلبخند و هیجان، احساس کردم که محمدعلی زندهتر از همیشه هست و خواهد ماند: او چنان نقشی از هنرِ چابکی و چستی و چمک و سبکی و سنگینی و شنگی و هراسانگیزی و نمک و پدرسوختگی و شوریده سری از خود در زمان به جا گذاشته که تصورِ مرگِ او شوخی به نظر میرسد: او از آن کسانی است که در کارش برجهش و زندگیِ برجهنده دارد و همچون خودِ زمان تعطیل نمیپذیرد!
آنچه این بار بیشتر متوجه شدم این بود که آن افسانهِ "روپا دوپا"=تکیهدادنِ به رینگ و مشتخوردن برای از مشتتهیکردنِ حریف و بعد زدنِ او، که در نوشتهِ آرش هم برجسته شده از پیشداوریهای "مفسر"ِ آن نبرد است که از همان آغاز طرفِ فورمن را گرفت و تا چند لحظه پیش از سرنگونشدنِ او، همآوردیِ آن دو را در نتیجه همسان میپنداشت و پشتِ سرِ هم تکرار میکرد که این نبرد تا کنون برابر بوده، حالِ اینکه علی از همان نخستین راوند، به گفتهِ حرفهایها به فورمن دیکته کرد که به او احترام بگذارد و در سراسر هشت راوند برتری خودش را به او یادآوری کرد روپا دوپا برای نفسگرفتنِ خودش و نفسبرکردن حریف بود!
بیشترین و کاریترین ضربهها را او به فورمن زد بیشتر ضربههای فورمن، مگر چند مشت به شکم و پهلو و چند تا به چهره که تنها یکی دو تای آنها کاری بود را از از خود لغزاند و همین بیشتر حریفاش را تکانید!
ناکداونشدنِ فورمن اصلا پیشبینیِ محالی نبود: "آنجلو دندی"، پیکاسوی بوکسِ قرنِ بیستم و پرورندهِ علی و چند قهرمانِ جهانِ دیگر از جمله تایسون در دورهای، این را پیش از نبرد "دیده"بود البته فروافتادنِ آن صخرهِ تنومند که نامی به فروانداختنِ دیگران در همان دو سه راوندِ نخست بود کاری جهانجنبان شد: شگفتآوای جهانیِ آن لحظه از تاریخِ بوکس نازدودنی است!
نوشتهِ آرش در بارهِ آن لحظه و آن "ژستِ زیبا" دقتی حرفهای دارد از گونهای که نویسندگانی چون "نورمن میلر" داشتند که در آغاز از نویسندگانِ بوکس بود و از دوستانِ علی، که در آن نبرد هم با بیتابیِ بسیار حاضر بود!
این متن را با شوقی که به همان افسوسِ نویسنده انجامید خواندم و آن لحظهِ بزرگ را در "رینگِ هشتاد و هشت" به یاد آوردم و فریادم در آمد: کاش در آن روزِ عاشورا آن ضربهِ فرواندازنده را مردم به رژیم زده بودند: از ناکآوتشدنِ آن هیولای وحشتناک آه از نهادِ هیچِ انسانِ ارجمندی در جهان برنمی آمد بر عکس، انبوهانی از مردمِ جهان هورا هم میکشیدند!
افسوس که مفسر و داور هر دو نامردم بودند هر چند که خودشان هم نیکفرجام نشدند: خودکرده را تدبیر نیست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر