۱۳۹۱ آذر ۲۷, دوشنبه

سروده‌ای تازه از انف نومید





تتف‌تف‌تف   تتف‌تف‌تف
تفک‌جان مفت می‌‌خوانی!
تفیسبوک را سراسر تًف گرفته است
یکی‌ تف آورد بر لب
-تفیدم توی تفدان‌ات
یکی‌ مف آورد بر لب
-مفیدم توی تنبان‌ات
به راه افتاده از هر گوشه تفمفسیلِ استاتوس
بپا ‌ای لایک‌چی‌ پایت نلغزد اندر این لیزابه‌ی منحوس
بلی‌لی‌لی بلی‌لیکن
عجب گندی بزد خود‌پر‌فروش‌آن‌بد‌بوبوبوکفسکی‌آقا‌ی این آقا و خانم ها
رمانتیک‌های قم‌گم‌کرده‌ی تف‌جوس
قمانتیک‌های رم‌رم‌داده‌ی مأیوس
به فیس و بوک این کس در سرانِ هیستریکیروس
کماندو‌های کامنتوس
فیلاسوفرت‌های بلغمی‌ناموس
پوئت‌های پریشان‌گیسوی فردوس‌گاردن، بلبلان باغ کندالوس!
ولی‌ لی‌لی ولی‌ لیکن
چه ترفند‌ی بزد آن یانکیِ دیوث
بر این تف‌مف پران‌هایِ ملوسِ لوس!
کجا رفتید افلاطون، ارشمیدس، هومر، سافو و جالینوس؟
چرا اینجا همی‌ با شادی مخصوص
نمی‌ رقصد کسی‌؟ افسوس!
کجایی قافیه؟ ریموس؟
تو هم آخر چپیدی لابد از وحشت توی سوراخ پاپیروس!
تتف‌مف‌مف
ممف‌تف‌تف


"سروده‌ای تازه از انف نومید، شاعر های‌برید خاکِ کارگاهِ ادبیات پست‌مدرنو‌تفمفولوژیک‌خورده‌ی قافیه دنبال."



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...