۱۳۹۱ آذر ۲۹, چهارشنبه

نوین‌ترین سرود عاشقانه‌ی جیم زرشک، شاعر های‌برید معاصر که در تاریخ رومانس سابقه نداشته ندارد و نخواهد داشت.




دلبرم چاقو به دست از پشت افکار افق آمد
آمد از انکانچس دیوار چون‌مانندِ عینِ مثلِ انگاری خودِ نقشی‌ که صد‌ها نسل
دیده بودند از ظهور او به خواب‌اندر به یک دست‌اش بسی‌ لاغر
یک کلاف از گیسوان خوشه‌ای-سر‌های عشاق‌اش
گر‌ چه ببریده ز تن‌‌ها لیک از دم زنده و سرحال
چارچشمی وول می‌‌خوردند و هرهر‌کرکری پرگول می‌‌کردند
همچنان که او اخ و تف با ترانه‌های نو‌شهری همی‌ انداز می‌‌خوانید و می‌‌شنگید و می‌‌جنگید با ابر و هوا و جیک‌جیکِ گنگ‌جشکک‌ها
دست چاق‌اش دسته‌ی چا-گوئیا روییده بود از آستین‌اش-قو
قوقولی‌قوقو‌ی تلخی‌ می‌‌چکید از برق آن با بع بع خشکی که اندوه‌اش علف‌ها را به زردی منحرف می‌‌کرد
بسته‌ای خاموش از آواز پایانی پر از آخ‌آه‌اوه‌جان‌ام‌عزیزم‌دوست‌ات‌دارم
با نگاهی‌ پر‌پت و پت‌های بی‌ پایان محرابی ز دود‌آکنده از سیصد‌فزون‌تر‌شمعِ ساخت چین که بودا را ز جسم سنگ و چوب و عاج پا می‌‌کرد
با گلویی مملو از زنگ دمِ آریزونا ماران و فش‌فش‌های کبرا‌های راجستان و تندر‌طبلِ راسیستی‌ترین سمّ-فونی واگنر که خورخور‌های اشتوک‌هاوزن دیوث را باد هوا می‌‌کرد
بله! با نیلی تمنّا و تفرعن که نفرتیتی در امواج‌اش شنا می‌‌کرد
دلبرم مانندِ عینِ مثل چون‌نصفِ یکی‌ دیوار که از پچپچه‌های مهیب کانچس خود‌زیر لب گویان‌همی‌ شیت‌فاک‌بولشیت‌فاک‌شیت‌بولشیت‌شیشیت‌شیت‌فاک
آمد چابک و چالاک
هم به خون آلوده و هم پاک
در یکی‌ مومنتِ شایانِ درخش کمه‌را کدداک
تیتیلیک‌تیلیک‌تیلیک‌تیلیک
گردن‌ام را دید
با غرور ششصد و شش بولدوزر خندید
چاقویش اندر‌هوا چرخید
و سرم از گردن‌ام غیبید
در میان خوشه‌ی سر‌های گیس‌آویز
هی‌ هی‌هی‌هی‌هی‌هی‌هید
های ها‌ها‌ها‌ها‌هایید
دلبرم زد یک لگد زیر تن‌‌ام که تا ابد در زیر آوار افق غلطید
من میان بسته‌ای خاموش از آواز پایانی پر از آخ‌آه‌اوه‌جان‌ام‌عزیزم‌دوست‌ات‌دارم
برخی‌ِ دلبر شدم چاقو به دست انگار‌چون‌مانندِ مثلِ عین
می‌ چکد خواب از پسیکانال
می‌ زند آنا شدیدا جلق
می‌ کشد زیگموند پیپِ پیر
هست این احوال
ای بخفته خلق!
هست این تعبیر
این تقدیر

نوین‌ترین سرود عاشقانه‌ی جیم زرشک، شاعر های‌برید معاصر که در تاریخ رومانس سابقه نداشته ندارد و نخواهد داشت.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...