۱۳۹۱ آذر ۲۵, شنبه

هوده‌ی بی‌ بی‌







من دیوانه‌ی بیهودگی‌ام. بی‌ بیهودگی زندگی‌ من یک هوده‌ی بی‌ بی‌ است. یک توفان بی‌ فان. یک اژدها‌ی بی‌ ها. چرا من دیوانه‌ی بیهودگی‌ام؟ چه پرسش با هوده‌ای! این را از طبیعت بپرس! از تاریخ بپرس! از دیوانه بپرس! چیزی هست که ما را دیوانه‌ی خودش می‌‌خواهد. چنین چیزی سیهچال پرسش است. پرسش را می‌‌خورد. پاسخ را می‌‌خورد. بیداری را می‌‌خورد. خواب را می‌‌خورد. زندگی‌ و مرگ را می‌‌خورد. خودش را هم می‌‌خورد.خب! نوش جان‌اش!
بی‌
هو
دِ
گی‌‌
چه صفت‌پاره‌ی اعظمی!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...