کسی به سنگِ سنگین کار ندارد
مگر کسی که در سنگینیِ سنگ
کسی دیده
باکوسِ مستی
داوودِ زیبایی
موسایی
باکرهِ سوگواری
با جسدِ خدایی در بغل
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر