روحِ درازتنگدستنظرِ آن مادونِ شیمون پرزِ جیمالف، همنشین چنگیز و روحالله و دیگر مغولاللهیون باد!
او مجسمهِ مکرِ الهی بود: راستدستِ ٔبتِ اکبری که ایران را ویران کرد!
او مجسمهِ مکرِ الهی بود: راستدستِ ٔبتِ اکبری که ایران را ویران کرد!
او از خامنهای بسی خطرناکتر بود: بر خلافِ آن پربادمردکِ بی نمکِ مستبد، در افولِ خود پیرانگی و پدرانگی ای دو سه نسلفریب داشت با تاریخی تاریک پشتِ لبخندی که قهقههِ لوسِ صدها خاتمی را در خود گم میکرد: در او همان ابهتِ خوفناکِ نفرتغمانگیزِ دونکورلئونهشیمون پرزواری بود که فرقِ میان پدرخواندهها و دولتمردان را از میان برمیداشت!
چندشانگیزترین ژستِ او همان ژستِ ایرانی پسند ناجی بود: انگار نه انگار که او و رژیمی که با همداستاناش معماری کرد دو سه نسل از ایرانیان را از جان و نان و نام و نشان انداخت!
او نسلِ ما را با توطئهای بی تعارف و نسلهای سپسین را با ترفند و لبخندِ مصلحتِ نظام به خاکِ سیاه نشاند!
پدران و مادرانِ ما در آرزوی دیدار ما زیرِ زمین رفتند و پسرِ مفتخورِ او از "زندان" به بیمارستان و سپستر حتما سوم و هفتمِ شاهپدر خواهد رفت!
او از مهندسهای روحانی تبعیض بود!
تنها یک بار بر سرنوشتِ خاندانِ او افسوس خوردم: زمانی که آن مردکِ مداحِ چاقوکش فائزه را در خیابان با فحش و فضیحت تکهتکه کرد!
آنجا فائزه را یکی از زنانِ ایرانی دیدم: زنی دریدهِ پروردگانِ آیینِ پدر!
بگذار در برقآینهِ اشکهای بیبیسی ریشام را بتراشم:
هاشمی رفسنجانی، پس از خمینی و خلخالی و پیش از خامنهای و مصباح از سزاوارترین جانیانِ جهان برای ابد و یک روز بود!
ابد و یک روزهای بسیاری گریبانگیر ناماش!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر