گر چه هجده و نیم و اندی میلیارد سالهام
هنوز همان گوسالهام
جفتکزنان میدوم
به بوی سبز خانه خالهام
و باز میافتم
توی سیهچالهام
آخ!
کو لالهام
آلالهام
قافیهدان پر طلا و تپالهام؟
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر