آخخخخ!
آخ با خهای بیشتر!
چقدر این ترانه چسبید و چقدرها مرا یاد تو انداخت
انگار با فرستادن آن مرا به یاد خودت پر دادی!
"پای آن طاووس زیبا این دل بیدلبر من!"
از آن طاووس نمانده مگر پایی آینه پرهیز.
از آن طاووس نمانده مگر پایی آینه پرهیز.
امروز هنگام ناشتاخوردن داشتم به آن ایران زیبایی فکر میکردم که هنوز طبیعی بود با مردمانی همچنان سبزمنش.
دیروز به برادرم گفتم من دیگر این ایرانیها را نمی شناسم.
پیش از همه منظورم خواهر و برادرهای خودم بود و خویشان دیگر.
آن ایران و آن مردم، آخ با خهای بسیار!
به گفته شیرین آن طوطی: یه بوس بده!
ای کنجگر، بدانکه من دیگر تنها به درد عشق به ویژه عشقهای خیانتبار میخورم و خرابکاریهای ادبی و اندکی دیگر هیچ!
آن جور کارها که تو گفتی کار یک ایجنت است که عاشق آدم هم باشد!
حال اینکه من تنها عاشق تو هستم و ایجنتها با دیدن من دست زنهایشان را میگیرند و میپرند توی تاکسی!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر