سلام بر همه عزیزون،
مو اپذیروم که دوش به حساسیت خوهزار خوش و مهربونوم نوید توجهوم نکه و یکی دو دفعه با تکرار حرفی برای سمانه بینمکی م که و باعث بودوم که تحریک ببو و آ گپون بیربط بزنه.
بیربط ای یه نظر که پیشته خودیای یه گروهی تشکیل دا و اسم یه گروهی هم هشت خانودگی و ای نوک مهی مو محمد بلبلیش(که دقیقا مثل یکی ای شما دوستی داروم)ای گروه اخراج که و بعد خوی مونی گو که دحترون اعتراض دارن که ما اتی عکس اهلین و نامونوی کسی غیر ای خانواده بدیده یا سؤ استفاده کنه.
گفتوم کدوم دحترون، گفتی همه شون.
دوش که آمپری رو بالا، یه دفعه نوشتی:"لطفا دگه عکس خوهون مو تو گروه نفرست."
اگه فتوشاپ بلدروم یه عکس خوهون و مووونیای نوید و کلتون اساختوم که چاقوی هزار و هشتصد قیصر یاو ببو و بوی تر کریم آقمنگول بگره.
گروه تقصیر نداره اگه ما همه ظرفیتمون ببو و بتاهینای همدگه تحمل کنین.
کسی کهای نزدیکترین آدمون زندگی ش محرم نادونه احتمالا در تربیتی اشتباه گزری بوده، گیشتر ما هنطورین با افسوس، نوید شایدای ما بیریاتره.
ما اتاهین خوی هم صریح و روشن گپ بزنین به شرطی کهای عصبانیت و ای سر انتقام و لجبازی نبو.
برای مو سختترین کار قاطیبودن با دیگرونه.
مو پیشته خوی آدمون بسیاری رابطه داشتوم به خاطر کاروم، ولی تو دوازده سال گذشته دور بسیاریای روابطوم خط کسی و فقط خوی دوستون قدیمی آزمودهم نشست و برخاستوم که.
دوستون مو همه تاریخی بیست و پنجسیسی و هشت ساله دارن خوی مو.
مو دوست جدید نداروم.
هچ چیزی در زندگی به اندازه زخمون یه خانواده وونومای مونی آزار نداده ولی مو بییه خانواده معنی نداروم وای همه شمام از ته دل دوست و حاضروم براتونای جونوم بگذروم.
با اینهمه هچ شکی نداروم که اگه یه سی و هشتنه سال تو ایرانروم و بر فرض محال هنو زنده، تا حالا چندین دفعه ای دست بعضیای یکی دو تا ای همی شما عزیز دلون، به ویژه آ یارو نازیآبادی چاقوم خوردر یا مشت و لگد و دشمون بسیار.
دگه آرزوی دیدار ایران و شما نداروم، حتا اگه روزی بتاهوم هم نایام، چون ناموی تصویر ای یه خراوته ببو.
شاید روزی ای بعضی، به ویژه کاکام محمدعلی، تو دوبی یا ترکیه دی.
ای حق نگذروم گوچگون محسن به ویژه منصوره و ای گوچگون خاطره و سکل، به ویژه نوید و مژده و مفید و معین و ساحل و سارینا بسیار خرسندوم.
خوی سمانه که آ همه دوستی داشتوم، بارها دچار مشکل بودوم تا یهتوم خویشی گپ بزنوم مثل اسید جوششی که علیه یه و آ و هچکه سراغ مو ناگره به فکر مو نهه.
همیشه بعدای گپزدن خویشی تا چند روز احساس مسمومیتوم اکه، الان به نظر ایه که فرق کرده و مو مثل پیشته دوستی داروم.
ای مرتضی که اصلا مو ناشناسوم کیه و چیه.
نازیآبادی هم که تکلیفی روشنه.
مجید یه دفعه یهتوم گله کنوم که خالو خوهزاری رسم و رسومی داره: گفتی مو دستوم تو جوب خودمنه.
مجید آدم زحمتکشی یه و جور خانواده پرجمعیتی اکشه، مو دلوم بسیار چرکین بو ای آ گپی ولی چون ادونستوم که خسته و گرفتاره ایشی معذرتخواهی م.
اگه ادونستی که هما وقتی که خیال اکنه دستی تو جوب خودشنه چه دستیای دور، بیهیچ منتی و برای سالهای بسیار یاریش اکه، کمی فروتنتر ابو.
مو اگه به عزیزونوم کمکی م کرده در زندگی برای دل خودوم بوده، البته گیشتر وقتون هم مجبور بودوم.
کلک هم که به مو زده ابو اتاهستوم بعدی بخندوم.
اگه بدونی تا حالا مو چند هزار دفعهای همه م معذرتخواهی کرده.
ای برارونوم چه بنویسوم: محمدعلیای مونی تا پای مرگ شکنجه دا ای راه دور، دهها بار پرخاشی که و خشم و خروشناک بو سر گپ مفت و تلفنی به روی مو قطع که.
مهدی چندین بار دگه، و کار بیمهری و نادرستی ش به جایی رسند که مو دگه خویشی هچ تماسی نداروم.
ای خوهونوم هچ گلهای نداروم.
گیشتر وقتون آرامبخش جون و زندگی مو بودن، پدرسوختگیونشون هم خوب اشناسوم.
محمدعلی تغییر بسیاری ش که و مو ای دل و جون سپاسگزار همت و اراده شنوم و واقعا ورشی ارادت داروم.
یه آدم تو اسارت ای خودی ای استبداد خودی و اعتیاد رستگار که و تبدیل به آدم محترم و مهربونی بو.
گوچگون مصک، چه تغییروون عجیبی شون که و ای چه بنبستونی ای خوشون نجات دا.
سی و خوردی سال پیش، یه وقتی یه آدم خوشبوی شیکی خوی مونی گو: حسین، ما همیشه یکی دو کیلو گه در شکم و رودههای خودمون داریم و این اصلا بد نیست تصورش را بکن چقدر وحشتناک میشد اگر نمی ریدیم. تمدن میترکید.
منظوری یه یر که الکی احساس قداست نکنین مثل یه طلبه وون کونتمیز دهنگهی(گل به روی همه تون!)
سیب اخورین ولی گه ابو، ولی پیشای آ که گه ببو کلی رنگ و بو و مزه و خوشی و ویتامین وارد بدنمون ابو.
دوستی و خویشی هم فضولات داره.
به اصطلاح مسجد هم مستراح داره.
که تو مستراح نماز اخونه یا تو مسجد اتره.
باید بتاهین گل و گه خومونای هم جدا بکنین.
گلاب به روتون!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر