۱۳۹۹ خرداد ۲۱, چهارشنبه

درودها ب

درودها بر آن تندیس‌های کامیابی‌های کمیابی از جمله خوردن هندوانه خنک در پسین‌های خرداد‌ی و آ‌ه‌کشیدن از پشت ماسک برای خوبرویان پیرمردِ پولدار‌کش،
باری، امروز با قرار‌ی آذرخشی، اسکنِ ریه جا‌مه ِ انجام پوشید(چه منشیانه!)
بیمارستان، محشر‌ی از وسواس و دقت و چک و واچک و پرس و واپرس و دست و الکل بود!
اگر آدمی‌ اندکی‌ غیرت داشته باشد باید جان‌فشانی دلاورانهِ دکتر‌پرستار‌های این دوران بیگانه را بستاید و از تهِ دل سپاسگزار آنها باشد.
این مردم، از دربان‌ها و منشی‌‌های اندرگاه بیمارستان گرفته تا کسانی‌ که در هر پیشه‌ای در ته و تو‌های بالا و پایین "شوم"کار می‌‌کنند امروزه بار تمدن را بر دوش دارند.
امروزه بار تمدن چیست: این روز‌ها کودکان ایران، از جمله بچه‌های خواهرزاده‌هایم ترانه‌ای یاد گرفته‌ا‌ند که حتما ویدئو‌ی آن را با خواننده‌یی خردسال دیده‌ایم(من از خانه که بیرون می‌‌روم آنقدر این ترانه را زمزمه می‌‌کنم که از هوش می‌(بقیه‌اش را براهنی رفته!):
"آ‌ی کوید ۱۹
بری دیگه برنگردی
وسواسی م کردی
بری دیگه بر نگرد‌ی..."
بار تمدن، این بار، نه دیدنی‌ ست نه کشیدنی، تنها می‌‌توان هول و ولای جهانگیر‌ش را شنید و با کودکان همسرایی کرد: وسواسی م کردی بری دیگه برنگردی!
باری بر دوش هراسِ پنجگانه: به ویژه حواس پنجم: بساوایی!
نکتهِ زلزله‌خیز: شخص می‌‌تواند با تندرستی یک نوزاد برود به "شوم"و پس از چند دقیقه درنگ برابر آن، مبتلا به بیماری‌یی با چهل‌سال وزنِ نیکوتین شود.
دمِ درِ "شوم"شوم‌ترین جا برای اندر‌شدن به جهانِ درستی‌ تن و روان است: دوزخی از دود و سرفه و چت‌های عصبی با سلفون‌های عرق‌کرده پر‌جرم.
"اینجا شارستان دود است در اینجا سینه از هر نفسی بشوی!"
در آن دوزخ‌دروازه نزدیک بود غشدود کنم!
شگفت اینکه بیشتر این کشندگانِ خود‌کش، دکتر-پرستاران یا تکنیسین‌های جوان بیمارستان‌ا‌ند یا بیمارانی پیر و سروم‌آویخته از یال و کوپالِ ریخته با چهره‌هایی‌ به مچالگی سرفهِ چهلمِ هر بار کشیدن یک نخ:
نخستی‌ها دومی‌‌ها را دوا‌درمان یا پرستار ی می‌‌کنند که خودشان به سرعت همانند آنان شوند!
چه تراژدی بابا‌کرم‌انگیزی!
چه تمدن رو‌دراماتیک‌حوضی‌ِ کریم‌شیره‌ای‌شکسپیر‌به‌سرفه‌انداز‌ی!
از تصور اینکه خودم، این جوان رعنا‌ی منتقد اصول دوزخ، چهل‌سال سیگار می‌‌کشیده‌ام نزدیک است تا روز رستاخیز عطسه و سرفه بزنم!
راستی‌، امروز همچون بس‌بسیار‌روز‌های دیگر، خودم به چه دلیلی‌ به بیمارستان رفته بودم!
-اسکن ریه!
هوم!
چرا؟
آمفیزم چرا ندارد به ویژه این روز‌ها با رفتار لرد-لیدی‌مکبثانه‌اش.
آنها مهمان در خواب کشتند و دیوانه شدند این می‌‌خواهد میزبان در خواب بکشد و روانپزشک شود: دکتر هوستوس‌آمفیزموس.
بالا رفتیم راست بود
پایین آمدیم دروغ بود
قصه ما ماست بود
قصه ما دوغ بود

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

باغ‌وحشی که شرنگ سروده است

  خانه  >  خاک  >  شعر  > باغ‌وحشی که شرنگ سروده است تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید      درآمدی بر اشعار حسین شرنگ و شعرخوا...