۱۴۰۲ مرداد ۲۹, یکشنبه

روزِ ا

 روزِ ابری

نگرانِ چهره‌امم

تهِ خشکِ چاه

 

پیشتر‌ها هر بار در روز‌های آفتابی یا نیمه‌ابری سر چاه می‌‌رفتم سرم را خم می‌‌کردم و قرن‌ها به چهره‌اش ز‌ل می‌‌زدم

یک روز رفتم سرش، سرم را خم کردم دیدم نیست

هیچ

نه روز

نه شاخه

نه میوه

نه چهره

نه چاه


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...