۱۳۹۱ دی ۲۷, چهارشنبه

خزیدم رفتم توی خود




ایرج ابشار نویسنده را خواب دید که دارد شکل نویسنده می‌‌کشد



خزیدم رفتم توی خود به همراه
بردم پوستِ ردها و توی سوراخ‌ها را
پهن کردم خوابیدم رویشان
تویشان وولیدم
چنبر زدم لب‌پر از چنبر
دیدم از من مخیده بیرون
رشته سوراخی عمودی
پوستپوش
دارد به مارها شکل مار دیکته می‌‌کند
مارها شکل مار می‌‌کشند
شکل‌ها می‌‌خزند
می‌ گزند
مارها می‌‌فشافشند
باد می‌‌کنند
دیوانه می‌‌شوند
می‌ ترکند
با حروف هوا
پوست‌ها پیاده با سوراخ گسسته برمی‌ گردند
توی هزار
توی من


۲ نظر:

  1. سپاس و درود. ... میترکند با حروف هوا ... موقعیت سازی/ بسیار خوب

    پاسخحذف
  2. دم‌ات گرم‌ای امیر‌جان! فدای تو!

    پاسخحذف

هزاره‌ها ا

هزاره‌ها از کجا به جا از کی‌ به اکنون رفتم هر بار همهِ جایگاه از  یادم رفت آمد یادم همهِ هزاره‌ها اینجا