شبِ شما
نیست.
(آماج اصلی این نوشته "ارگانایزد-رای میدهمیهای
ترسومهاجم" است که فیسبوک را روی سرشان گذاشتهاند و نه کسانی که بی سر و
صدا دست به این ناکار بی حماسه میزنند.)
کماندان مردودالصلاحیهی
مصلحتِ نظامسرشتهاشمی رفسنجانی، سوکماندانِ مختونخندهی ختمِ بی عرضگیپرروییخاتمی،
سرلشکرتنگهی هرمزباآوارِ هیکلِ خودبندفیروزآبادی، مینیسپهسالارعقیلی، یک
پادگانِ "شیکسته پیکسته" از چهچهههای شجریانامانامانحبیبِ منروحِ
منروانِ من( روحانی: "من شجریان رو گوش میکنم. حتا دوستاش هم دارم")
سرتیپ دوازده امامیستارهی ادبیاتمحمود دولتآبادی، ژنرالشهرام ناظریِ آواز
عرفانی، یک کوچهی خراب از "تو راای کهنبوم و بر دوست دارم"ِ مرحوم
مغفورِ افسوسانگیزسرهنگ فرهاد، سردوربینبهمن فرمان سینما آرا، سرهنگه نیکی کریمی،
سرجوخه بانو هانیه توسلی(آخ! حیف!) سراستادسپهِ دانشگاهِ حوزویمغزِ متحجر جهان
تشیعصادقِ ثانی زیبا کلام، سرکاراستوارپیمان معادی....و سردارنیمهسردارنیمچهسردارنوچهسردارهای
فراوانفیسِ بوکِ آبی، دارایان کتابها و جایزهی کتابها و خانههای تیمچهای نشر
و نقدِ ارزشیحماسیسیاسیسپاسیناسینسناسیدلوزیدریداییژیژکیلکانیبالکانیپلّکانیمازادیمادرزادیعبادیحلولیاتحادیاعتیادیامتدادیاقتصادیاجماعیِ
خودمابی شماریمپنداری که امضاهای خجستهشان را میشود در آن لیست دویست و
هشتادنفرهی"عارفا مچکریم" دید و از تورمِ جوّ-موجِ پوچی و پوکی مغزهای
ایران اسلامی بر خود لرزید و لرزید لرزیدنی رشکِ بیضتینِ حلاجها.
اگر میشد
کارتونکی از آن فصل بلندِ نام و نژاد نامداران و پهلوانان در ایلیاد هومر ساخت و
اسماش را گذاشت: حماسهی سیاسیروحانیروشنفکری به سبک ایران اسلامی، چنین
چیزی(بالا) از مانیتور در میآمد. برابرکهای اگاممنونپریاماولیسآشیلهکتورپاریسهلنمنلاسنستورآژاکس
و ....را!:-رفسنجانی-خاتمیروحانیعارفزیباکلامفیروزآبادیناظریدولتآبادی
و زینبکبراهای خوشلب و دندان و سر و سینهی تمام یا نصفه نیمه کاره ولی حتما
محجبه.
در این میانه
اولیس چارهگر ارتش حماسیسیاسیِ اسلامِ ایرانی کیست؟ رفسنجانی خسرالدنیا و
الاخره؟ خاتمی ختمالمصلحین؟ "استاد مدیریت امنیتیروحانی؟ ( به گفتهی
سرلشکر فیروزآبادی)یا مخترع آلترناتیوِ بی آلترناتیوی آقا صادق زیبا
کلام؟:" تنها راه رسیدن به اصلاح و مدنیّت و امنیت و رفاه و آشتی با ملتهای
دیگر همین صندوقهای شیکسته پیکسته است." چه بیچارگانی!
این چه حماسه
ی سیاسیای است که تنها راه نجات و رستگاری ایران را شیکسته پیکستهایسمِ صندوقِ
رهبرگزیده زا میبیند؟ آیا به سود اینها نیست که هیچ راه حل دیگری برای نجات
ایران متصور نباشد؟ اگر راه حل دیگری به تصور آید که دیگر کسی به فرمانِ این زعمای
خودخواندهی قوم، این مغزِ متحجرهای حوزویدانشگاهیِ از برکت خوان خونِ خمینیخامنهای
به نام و نان و نوا رسیده رای در صندوقِ سقوط و تباهیِ ملت و آخورِ مشروعیتِ نظامِ
ولایی تیلیت نمیکند.
یک بدپکوپوزِ
بی هویتی به زورِ منبمیرمتوبمیریِ بی صلاحیتها رفته کنار تا جا در صندوق
دروغ برای یک دکترمعممِ بدریخت و هویتتر از خودش باز کند آنوقت اینهمه لشکر آمده
با اسب و استر آمده: عارفا مچکریم! عارفا مچکریم!
مگر بیکارید
ای خانمهاآقایان!
" درود
بر هاشمی...درود بر خاتمی...سلام بر روحانی!
روز از نو
روزهی سیاسی از نو. واقعا از خودتان پرسیدهاید که به چه دلیل باید برای شخص دوم
یا سوم نظامی که هستی ایران و ایرانی را به باد فنا داده درود بترکانید؟ چرا به
ناکسی که در مناظرهی تلویزیونیاش حتا از به نامنامیدنِ موسوی و کروبی میپرهیزد
و آنها را "فلانی" میخواند سلام میکنید؟ کجای این نکرهی موجِ دروغ
و هیجانزدگیسوار سلامانگیز است؟ او که رک و راست از سرکوبِ "حرکتهای آشوبطلبانه"
دم میزند. او که "استاد مدیریت امنیتی"ِ کسی ست که تا همین دیروز
عکسهای فتوشاپشدهی غولِ بیابانترسانِ دمرافتاده در تنگهی هرمزاش را در
فیسبوک پست میکردید؟ حالا کلاه برهی مزیّن به ستارهی سرخ چه گوارایی به سر میگذارید
و به ریش حافظهی تاریخی میخندید؟ شایستهتر نیست که از لشکرِ نامهای مردهی
فیلسوفها و شاعرها و گاندیها و مندلاها و کامنتهای زهره ترکانِ دیروزهایتان
اندکی از آن چیزک نایاب کشیدنی بکشید؟ این نشئهی شوم کی از سرِ پکر شما میپرد؟
چندین روز است که شب و روز دارید مینالید و میبالید و میترسانید و متلک میپرانید
و هر که در رایبازار خودتان نبود را فسیل میخوانید و انتظار دارید برایت کف هم
بزنند! هورا هم بکشند! در تمام غرغرهای این چند روزهتان چند بار پیش آمد که
اپوزیسیون برانداز قمهوری اسلامی را به رسمیت بشناسید؟ به به رسمیتشناسیِ شما
نیازی نیست. ما هستیم و با انکار دیگران نیست و نابود نمیشویم. دست کم اینقدر
شهامت داشته باشید که ایرانیان را به کسانی که رای میدهند و رای نمیدهند یا
تحریم میکنند فرو نکاهید. ما هستیم و با این سیستم آفتابه اتمی از بیخ و بن در
ستیزیم. همهی راهها به صندوقهای شیکسته پیکستهی زیبا کلامها نمیانجامد. شما
همهی راهها را به این خودرایی ناگزیرپنداشتهشدهی با لعابِ حماسه اندودهی
شرمآور ختم به خیر میکنید. به رضا پهلوی نیمپهلوی میگویید. مجاهدین را نجس
میپندارید. چپها را دایناسور میشمارید و فریاد میکشید: درود بر هاشمی،
سلام بر خاتمی، بر روحانی. آخر این چه منطقی است که دست راست خمینی را از رضا
پهلوی که کوچکترین آزاری به شما نرسانده اینقدر عزیزتر و درودانگیزتر میدانید؟
تنها کسانی حق دارند بر شارلاتانیسم سیاسیایدئولوژیک رجوی بشورند که جنایتهای
بی شمار رژیم اسلامی، این گور آینده و آرزو و امید دهها میلیونایرانی را محکوم
کنند. این محض بی شرمی و بی خردی و بی وجدانی است که "متحد طبیعی"ِ
رفسنجانی بود و بر چپ و لیبرال و مجاهدین تاخت. چطور است که اینهمه ناز اسرائیل
را میکشید ولی هنگامی که پای هممیهنانِ ناهمرای و عقیدهی خودتان پیش میآید
همکیش و همزبانِ آلودهدستترین دزدان و جانیان میشوید! این چه یکبام و هوای
طاعونکرداری است!
دوباره دیگران
را عکسِ خیابانباران کنید: اینجا چه دلیل استواری برای شادمانیِ خیابانی هست؟ شما
که حافظهی تاریخی را با نامههای اوینی از شناسنامههای اوینی مسخره میکنید
اصلا میدانید اوین در تاریخ جمهوری اسلامی چه صرعِ دیو و دیوارجنبانی از خون و
جنونِ لاجوردیآسا بوده؟ اوین برای شما گذشته ندارد." مهم حال کنونی اوین
است" اوین شما یک اوین دیگر است. همانطور که رفسنجانی شما روحانی شما خاتمی
و رضایی و غفاری و خلخالی شما. این اسکیزوفرنی به فیها خالدون تاریخ قمهوری اسلامی
سرایت کرده. در این بادیهی غولها و قولها و کردارهای بیابانی، هیچکس خودش
نیست. همه تجدید خود میکنند. اینهم یک نوع تجدید طهارت و وضو و غسل و تیمم است.
سه بار بگو استغفرالله و حال بگردان! دیگر شو! حلال کن! حال کن! تو زیر ضلاللهِ
خامنهای هستی و او به روایت کتاب چاپِ چیناش رجمان و رجیم است. تاریخ میخواهی
چه کنی! لا رطب و لا یابس الی فی کتاب چاپ چین!
حرفهای آن
دسته از خودسیاستمدارپنداران، آن نخبگانِ نخوتناکِ سایترادیوتلویزیوندانشگاههای
داخل و خارجافروز جوکی نیست که به آن بشود حتا پوزخند زد. اگر سیاست اینقدر در
ولایتلند و حومهی جهانیاش حرفهایتخصصی شده پس چرا دست از همه کار شستهاید
تا همه را به مذبح شرعیِ صندوقها ببرید؟ چرا اینقدر فضای سیاسی را آخرالزمانی
کردهاید؟ و مهمتر از هر چیزی، چرا "رای من کو"ی باستانی خود و آن چند
پیرِ مسلمِ خود را در ندانمکدامکنجِ رنج و شکنج و اسارت از یاد بردهاید؟
من برای گنبدنمای ایّام طلایی موسویکروبی و امامشان دو قران هم نذر نمیکنم
اما به ایستادگی و پایداری و خودنافروشیِ آن اسیرانِ مسلمان رژیم اسلامی احترام
میگذارم. آنها بر سکوی نه ایستادند و بهایش را هم همچنان میپردازند. شما در
بهترین حالت اسیر مناسکِ درود بر-سلام بر-یار دبستانیِ من( آن سرودی که تا مغزِ
زبانبوگندو شد طوری که روحانی هم با آن دستافشانی و حرکت موزون کرد) و رای میدهم
و رای میدهم و رای میدهم تا اندِ دادنِ رای هستید. معتاد بوی شمع و کندر
و کافورِ محرابِ تکرار و تکرار و تکرار، و در بدترین حالت( زبانام زیانام) پروردگانِ
دایهی مادرکش: محصولات مید این اسلامیکریپابلیک آوایران.
چنین مباد!
پیش از حیف و
میلِ سلامی دیگر به معماران انقراض کشور و ملتمان این ویدئو را تماشا کن! دوباره
تماشا کن!
http://www.youtube.com/watch?v=ydrif85-jbE
http://www.youtube.com/watch?v=ydrif85-jbE
" خنک آن
قماربازی که بباخت هر چه بودش؟"
شوخی میکنید!
شوخیِ فجیع!
دقت کردهاید
که چقدر کپیپیست همدیگر هستید! اشک "شخصِ منتشر"ِ ژانپل در آمد!
راستیای
حافظانِ ریشخند و رندی و زرنگی، فسیل کیست؟ آینه را دریابید!
اگر پهلواناید
چرا اینقدر به روهای عزیز خودتان حماسهی بی بی سی پسند میمالید؟
زیبا ترین حرفت را بگو
پاسخحذفشکنجه ی پنهان سکوتت را آشکاره کن
و هراس مدار از آنکه بگویند
حرفی بیهوده می زنی
چرا که ترانه ی ما ترانه ی بیهوده نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست...
درود بر تو پرزیدنت شرنگ گرامی
مهمترین سوالی که مردم بعد از سال 88 از خود و حاکمیت پرسیدند این بود که (رای من کجاست؟)، نپرسیدند آیا اصلاحات شکست خورده است یا آیا انتخابات آزاد است یا چه و چه؟ شادی مردم هم برای همین است که پاسخ سوالشان را گرفتند.حرجی نیست.مشکل این نیست که چرا روحانی در مناظره ترسید نامی از موسوی و کروبی ببرد، مشکل این است که رهبران مردم هنوز همان موسوی و کروبی و خاتمی هستند. صحبت از تحریم برای مردمی که جنبش عقب افتاده ی سبز را خلق کردند بی معنی است. گواینکه هیچ شکستی معنای به خصوصی ندارد.اصلاحات همیشه هست تنها از جنبشی به جنبشی دیگر منتقل می شود.البته من معتقدم با این مردم و با این جماعت پیاده بهترین راه همینی بود که طی شد و گذشت.
دمات گرمای محمدعلی عزیز، با حرفهای اندیشهانگیزت موافقام. ملت ما چند قرن است که دچار تاخیر مزمن شده است. تاریخ از جلو او از دنبال. میدود و نمیرسد و باز به گذشته سر میخورد.من این حالت را در روان خودم هم حس میکنم.فدایت!
پاسخحذف