۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۱, دوشنبه

اگر می‌‌شد چشمِ تو را نوشت


به هدیه بلیغ و گلپسرِ خندان اش امیرعلی


 اگر می‌‌شد چشمِ تو را نوشت
گنجشک‌ها بر سطر می‌‌نشستند
نشسته‌ها می‌‌خواندند
سطر را ارتعاشِ جست و جیک
شاخهِ مکرر می‌‌کرد
تکرار تر و تازه می‌‌شد
نوشتن میوه می‌‌داد
اگر می‌‌شد چشمِ تو را خواند

۳ نظر:

هزاره‌ها ا

هزاره‌ها از کجا به جا از کی‌ به اکنون رفتم هر بار همهِ جایگاه از  یادم رفت آمد یادم همهِ هزاره‌ها اینجا