۱۳۹۶ بهمن ۳۰, دوشنبه

دارم ر


دارم رمانی می‌‌نویسم از
هفت و نیمِ صبحِ ازل
تا قهوهِ پسا‌دسرِ شا‌مِ ا‌بد
داشتم رمانی می‌‌نوشتم از
هفت و نیم  تا قهوه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...