شبها درخت میشوی که شوی
یوزِ روزها
پرهیز کن ز پُف
که شعلهِ خوشبو شود خموش
تندی بگیر
از بادِ چُست و سایهِ چابک
پفیوزشادکن مشو ای یوزِ یوزها
در کفشِ این بیابان حتما ریگِ دومی هست
در ریگِ دوم و بی شمارماش شاید
پابرهنهای دنبال کبوترش میگردد
این روزها اگر مرا قهقهنده و جهنده و چمنده
در خیابان دیدی
بدان که هندوانهای فضایی خوردهام
و موجودی در کلاهام
آوازهای ژیندوسی میخواند
تا تو از رقصِ کوهها چه بویی
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...