شبها درخت میشوی که شوی
یوزِ روزها
پرهیز کن ز پُف
که شعلهِ خوشبو شود خموش
تندی بگیر
از بادِ چُست و سایهِ چابک
پفیوزشادکن مشو ای یوزِ یوزها
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر