می دمم در دم
در دمِ دیگر میدمم
دم به دم میدمم در
دمهای دمبهدمآینده
پیِ در پیِ هم
درهم میدمبادکنکند
دمبادکنکان خاک را
ترک میکنند می ترکند
درک میکنم می ترکم
به به
بیهودگیِ وقت
بی وقتیِ هوده
هزارهها از کجا به جا از کی به اکنون رفتم هر بار همهِ جایگاه از یادم رفت آمد یادم همهِ هزارهها اینجا
می دمم در دم
پاسخحذفدر دمِ دمان میدمم
دم به دم میدمم در
دمهای دمبهدمآ
ین
ده
دمهای دمن
ده
همبر
همدر
درهم برهم
خوددمبادکنکانِ جهنده
الف از میانِ دم
سرخ از دمِ روان
دمِ زبانِ هدر
زبانهکش از دودِ میخ
در دمِ با
دمِ بی میدمم