من آب سرد وادی دلفارد خورده ام
بس سنگ آسیا نموده همی آرد خورده ام
صد گاو چاق خوردهام و نعره میکشد
شیری گرسنه در شکم کارد خورده ام
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر