۱۳۹۰ دی ۱۲, دوشنبه

ای موریانه‌ها موریانه‌ای دیوانه شد!



چنان خردم می‌‌درخشد که ضمیر ناخود‌آگاه جمعی موریانه‌ها را در تیر‌های چوبی سقف و دیوارها و کتابخانه می‌‌بینم که با خردی درخشان خشکبار معماری را می‌‌تراشد و می‌‌خورد و به ریش خدای خانه می‌‌خندد و سرود لولوخورخوره می‌‌خواند. آیا این خانه روشنی خرد است که سر مرا می‌‌افروزد تا برای همیشه خاموش کند یا من هم موریانه‌ای‌ام که دچار خانه روشنی خرد شده می‌‌پندارد چنان خردش می‌‌درخشد که حرف‌های مرا پیش از نوشته شدن می‌‌خواند و حدس می‌‌زند که همین الان می‌‌نویسم که جنون با هفت میلیارد‌پا می‌‌آید که مرا به جای همه کله پا کند؟ یکی‌ در همه ی انواع به جای نوع‌اش خل و چل می‌‌شود که چه بشود؟  ای موریانه‌ها موریانه‌ای دیوانه شد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...