رادیکال واگنها را باز کرده سوار رادیکالوکوموتیوش شد و رفت به متاپتلپرثِ شمسی. بعدش چی شد؟ هیچی! رادیکال رفت و غیرِ ارادیکال آمد بی چرادیکال آمد اکبرادیکال آمد برادرادیکال آمد منبرادیکال آمد قنبرادیکال آمد نامرادیکال آمد ماسکارادیکال آمد جلنبرادیکال آمد قلدرادیکال آمد قلندرادیکال آمد کامارادیکالاشنیکوف آمد مانترادیکالاشه آمد میسترادیکالاشخور آمد رادیکالوخوخوره آمد رادیکاله و لورده آمد رادیکالات آمد رادیکالیتراتور کونپاره ی با ادب آمد آمد و آمد و آمد بعدش چی شد؟ هیچی! واگنهای ساردینیهیلیست فریادشان از گند ازدحام در آمد جیغ زدند آهای! موعود دودسر! بیا ما گورستانهای سیار بی سیر را ببند به دم ات ببر بیانداز توی دره ی بی هوشیمینگذاری شده ی تاریخ! بعدش؟ هیچی! دال آینده در رفت کمانه کرد خورد به آینه افتاد که بیفتد افتادنی برنخاستنی.
۱۳۹۰ دی ۲۸, چهارشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
دیو شدم د
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
-
به خواهرزادهام وحید رشتهداری شیدا نخستین "عشقِ زندگیِ من" بود! یک عشقِ به راستی گیومهنشین! روزی طرفهای عصر، داشت ا...
-
جریانِ این عشقِ ریشنفکرانِ اسلامیرانیست به موی گندیده چیست؟ آیا این یک فتیشِ نوین است؟ آیا این مو از پیازمو گندیده یا از سیرمو؟ از...
-
آینه ی شگفتی زیبا: مهناز طالبی تاری آنکه دیرزمانی پیش گفت: "من با هیچ چیز مربوط به انسان بیگانه نیستم."، خواست حساب سخن خ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر