۱۳۹۰ دی ۱۳, سه‌شنبه

در‌آوردن تن‌




لبخندی در سایه ی سونیا دقیقیان



تن‌ را موقتاً
از تن‌ در آوردن
در آوردن بیداری از ذهن
هنگام خفتن
رفتن به بیرونی دیگر
با تنی از رویا
در گردش زمین گشتن
به سایه‌های پشت سر
سایه‌های دور
بسیار دور نوری
برگشتن
به لحظه‌ای خورشیدی که این کتاب گدازان
آنقدر گشت و آتش خورد
آنقدر گشت و جوشید
آنقدر گشت و خروشید
آنقدر‌اندازه از قدرها‌ی شگفتی انداخت
که گردِ  گشتن شد
سیاره ی گردش بی‌ برگشت
با تنی پر طنین
تن‌-افزا
تن‌ روان آبی
تن‌-دهن سرخ انفجار
تن‌ سبز رویش
تن‌-ریزه ی نامرئی نخستین
تن‌ تک   تن‌ دو یاخته ای
مادر‌تن‌ِ تن‌‌های بی‌ شمار
تن‌ شنا
تن‌ هوا
تن‌ بی‌ پا چهار‌پا هزارپا
تن‌ دوپا‌ی خم بی‌ زبان
تن‌ دوپا‌ی ناگهان ایستاده چشم در چشم کیهان
تن‌ دوپا‌ی هذیانگو
تن‌ شرنگ
تن‌ِ آبستنِ نوشتن.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...