۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

سر و دل و دست و پا



کنارِ دورِ یزرام آسیا: محمد‌علی‌

سر و دل و دست و پا
شکسته خسته بسته
چنان به تو و ته‌ام خیره‌ای
که فواره از پنجهِ حواس
می‌ زند تاریکی‌ِ ذخیره‌ام
امشب اتاق و سلولِ من و تو از دو سو‌ یِ خاک
هم‌لرزهِ دست‌ها و شانه‌های هم‌اند
ای نامِ افتاده در چاهِ برادران!
برادرم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...