در حضرت شم ز غیر سی شویم چشم
بر هم ننهد به داماش آهویم چشم
من خیره به غنچهام که شمسی گوید
صد بوس خفن بگیر و من گویم چشم
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر