متعهلق
متعهلقا
با این تکانی که به مرده میخوانند
من هیچ نسبتی با تن ندارد
هر نسبتی که با تن داشت
در عوالمِ نسبتِ آلبرت با کبیر بود
کبیرِ کوچولو
فرشِ کبیر
رستورانِ کبیر
آقابزرگِ لشکری از متعهلق
متعهلقا هیچ
هزارهها از کجا به جا از کی به اکنون رفتم هر بار همهِ جایگاه از یادم رفت آمد یادم همهِ هزارهها اینجا
در آغاز الف و غاز بر عکسِ هم میپریدند
پاسخحذف