چنان مردهام که مردهام
از کمالِ مرگ
به رقص آمده
مردگان گردم گرد آمدهاند
دستهایشان را گرم میکنند
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر