ویرانه و کویر و مردمِ ویرانه و کویر
از بوف تا افعی
گسیختهاند و ریختهاند
خشت و خار و پر و نیش از
خشت و خار و پر و نیش از
آوازهای مسمومی که
آینده
آینده
خواهد خوانده
هزارهها از کجا به جا از کی به اکنون رفتم هر بار همهِ جایگاه از یادم رفت آمد یادم همهِ هزارهها اینجا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر