رقصِ بی دستان
رقصِ بی کمران
رقصِ بی کپلان
رقصِ بی شکمان
رقصِ بی سینگان
رقصِ بی همه چیزان
رقصِ بی پایان
رقصِ بی پایان
با هر آهنگی که هر که زد
یا خواست بزند یادش رفت
یا نخواست بزند زدندش
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر