۱۳۹۷ اسفند ۱۴, سه‌شنبه

ای نگار نا

ای نگار نازنین،
چقدر مرا شرمنده کردی!
شک نداشتم که انسانِ مهربانی هستی‌، آنا بیخود تو را آنهمه دوست نداشت!
کودکان و حیوانات دوست و نادوستِ خود را زود می‌‌شناسند چون در حس و حال شدیدند و حسابگر نیستند!(چه حرفِ ساده‌لوحانه‌ای! از فرزانگی، همین چلمن‌منشی‌اش را دوست دارم!)
من برخی‌ از نامه‌هایم را که خصوصی نیستند در برچسبِ نامه‌های "جوش" می‌‌گذارم در آن برچسب، کلی‌ نامه هست!
حالا نامه به نگار هم آنجاست و بالایش، همین نامه حتی!
اگر نخواهی که باشد با کمالِ میل بر‌ش می‌‌دارم اگر بخواهی باشد از تو می‌‌خواهم که یکی‌ از عکس‌های آنا را بفرستی‌ تا کنارِ نامه بماند!
من دیگر چندان خواننده-تشنه نیستم البته اگر کسی‌ به ویژه تصادفا، بخواند‌م ممکن است ذوق هم بکنم!
خوشبختانه نژادِ خواننده هم دارد منقرض می‌‌شود، چه بهتر!
تا باشد خوانندهِ آواز باشد!
دیشب چند تا از نوشته‌های تو را خواندم و از روانی‌ و بی‌ تعارف و تکلفی و صمیمیتِ گستاخ و غمناکِ لحن‌ات سرِ ذوق آمدم!
وقتی‌ به آن نوشتهِ دشنام‌ستا‌یا‌نه‌ات رسیدم دیگر نزدیک بود بروم توی بالکن، ماه را به فحش و فضیحت ببندم دیدم ماهی‌ در کار نیست و شبِ مونترال است و سراسر سفیدی و سرما: برهوتی شیک‌سرشت و خایه‌لرزان!
پس از خواندنِ تو در ستایشِ دشنام، یادِ یکی‌ از نامه‌هایم به دوستی بسیار با نزاکت ولی‌ ناز افتادم که دل‌اش پر بود و من او را تشویق به تمرینِ هنر دشنام و ورزشِ فحش و فضیحت کردم آن دشنام‌تراپی حالِ او را درست کرد!
آن نامه را برایت می‌‌فرستم!
این روزها را بیشتر با دوستان‌ات بگرد و بنشین و برخیز تا آن ابر‌ها زودتر سر‌ت را خلوت کنند!
اگر رمانِ "کوهِ جادو"ی توماس‌مان، ترجمهِ حسن نکو‌روح را نخوانده‌ای حتما بیاب و بخوان، اصلِ مرگ‌تراپی است!
دست‌ات را می‌‌بوسم دوست‌ام

۲ نظر:

  1. کردگار دنیا شرنگ را برای ما تا جالیی که لیاقت داریم حفظ نماید...آمین -- امیر معصومی

    پاسخحذف
  2. به‌به! درود‌ها بر امیر‌آمونیاکِ عزیز!

    لیاقتِ تو در حدود نگنجد!

    خدا‌وحش نگهدارِ خودت و زمینِ زیر پایت!

    آمین!

    پاسخحذف

هزاره‌ها ا

هزاره‌ها از کجا به جا از کی‌ به اکنون رفتم هر بار همهِ جایگاه از  یادم رفت آمد یادم همهِ هزاره‌ها اینجا