۱۳۹۸ خرداد ۲۶, یکشنبه

افشینا، م

افشینا،
مرسی از حرف هایت.
همانوقت هم که آن کامنت را خواندم دانستم که سرریز خشم است از سوی آدمی که اهل سیلی نیست.
کشتارهای هول انگیز با سیلی و مشت و دشنام های شیک شاعران آغاز می شوند.
هم در یوگسلاوی هم در رواندا و هم در سوریه شاعرانی بودند که خشم را پرچم کردند.
من به یاد دارم که برخی از ایرانیان حتی در همدردی با آن برخی از شاعران سوریایی بیانیه دادند.
غافل از اینکه این دومی ها برای نیابتی های ناتو رجز می سرودند.
تازگی ها عبد الباسط ساروت کشته شد.
این یارو فوتبالیست بود بعد توی همه گروه های سربُر وهابی از جمله داعش بُر خورد و آخرش سر از یک گروه آدمخوار دیگر در آورد.
نمی دانی همان شاعران سوری چه مرثیه هایی برایش حیف و میل کردند حتی ایرانیانی او را قهرمان انقلاب سوریه خواندند.
او چنین ترانه هایی می خواند: به اذن الله علوی را سر می بریم شیعه را...
داستان های هول انگیزی از خودمانی شدن شاعران و نویسندگان با خشونت واگیردار در نسلکشی ها هست.
خمینی با این دو جمله: کودتا...سیلی اسلام به مصدق بود...من تو دهن این دولت می زنم، خشونت هایش را آغاز کرد.
اگر دقت کرده باشی آخوند ها خیلی از وصف سیلی و زدن خوششان می آید.
من که سیلی های پدر آخوندم را خورده ام می دانم چه می گویم.
یاد پیرمردم شاد که از جمهوری اسلامی دیوانه شد.
نخست سیلی از سیلی می آید آنگاه موصل ها زیر خروارها جنازه چند ساله می پوسد.
من می خواستم تو را که شاعر آرام و بی آزاری می شناختم متوجه تکانی کنم که از آن کامنتت لرزیدم وگرنه من خشونت را می شناسم.
ترویج نخواسته خشونت از سوی اهل سخن، می تواند جنگ داخلی را آسان تر کند.
باید میان ما با براندازان به هر قیمت و اهالی خشونت پرور رژیم تفاوتی باشد.
اشاره ام به رضا فرخفال بود که دیگر دارد رسما به نام میهن دوستی از اسراٸیل و آمریکا یعنی لات های اصلی میدان خاور میانه دفاع می کند.
برای همین او را جهادی خفن دمکراسی نامیدم.
من به این دلیل از فجازی دوری گزیدم که دچار و شریک خشونت نشوم و به آن خو نگیرم.
تو ممکن است سیلی یی بزنی و بگذری من از اسلحه بر دوش انداختن می هراسم.
چند بار پیشتر کسانی را در فیسبوک و با انگشت ها تا مرز سکته و سنکوپ مالاندم.
هیچکس از خشونت در امان نیست.
به ویژه ما که واقعا اهل اش نیستیم.
در باره رویایی من همچنان بر این باورم که ایناف ایز ایناف.
او سیری ناپذیر است.
من در نوشته ای چند سال پیش پیشنهاد کردم که سرومی از ستایش و پرستش و ویاگرا و تو بهتر از همه حتی خودتی به او و دو سه اوی دیگر نصب شود و آنها را در دود و بوی کباب و شراب و خش خش دامن های دلبرکان سرکش وجوانان سینی به دست، برابر تلویزیون ها و رادیو هایی که فقط آنها را می نمایند واز آنها می گویند بگذاریم تا ته مانده عمر را تا چکه واپسین بنوشند.
او برای روشن نگه داشتن موتور نام، خودش را آلوده کسانی می کند که شعر از دیدنشان بیهوش می شود.
تنها نگاه کن ببین چه کثافت امنیتی منشی سایت و پیج های مجازی او را اداره می کند.
آخرین نوشته من در باره رویایی و براهنی خطاب به همان مردک بی ربط به شعر بود به نام محمود ایمانی.
شاید حافظ هم شخصا قادرمحبه خودپرستی بیش نبوده.
خوشحال ام که ما از او تنها سخن اش را می شناسیم.
رویایی زمانی شاعر دوستمداری بود ولی از زمانی به بعد پرستنده مدار شد.
افشین، من مدت هاست که دیگر با شاعران و به ویژه شاعر خودم سر و کاری ندارم.
شعر را عشق است.
مدت هاست که تنها در وبلاگ خودم جوش پست می کنم و تازگی ها هم در کانال تلگرامی ام.
برایت خواهم فرستاد و تو مختاری هر چه دل ات می خواهد از آن دو جا برداری و هر جا از جمله در این باره تازه منتشر کنی.
مرسی+خ=مرسیخ...ها ها...دور از جانت.
گاهی هم میگویم مغسیخ بوکوفت.
من تو را دوست و ارجمند می دارم و قدرت را می دانم.
روبوسیخ-خ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

باغ‌وحشی که شرنگ سروده است

  خانه  >  خاک  >  شعر  > باغ‌وحشی که شرنگ سروده است تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید      درآمدی بر اشعار حسین شرنگ و شعرخوا...