سترگ
گرسنگی گرگ است
گرگانگی گرسنه
نه شعرِ زوزه
نه زوزهِ شعر
دهانی گندهتر برای خوردن دهانهاست
خموشی و خاموشیِ خانهای در تو
که نور و ناله را میخورد
و دهان خسته
بخار سیبزمینی آبپز را نگاه گرگ گرسنه میبیند
اسب
اسبِ بوسیدهِ تو
در آغل از آخور
میترسد
از خوردن
بیش از خورده شدن
سترگ!
هوم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر