جمهوری وحشی شرنگستان
آنکه زًل زده بود از ازل
به رخات
تا ابد آینه بود
برگی گرفتار از
آذرخش
در فولاد
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر