الهام جلالی حمیدرضا رضامند را صدا میزند: دارلینگ! بیا ببین اراده چه خوابی دیده!
از اینها که
در ارادهی من خفته اند
یکی پرش را
بر کلاه جهان میزند
یکی در
ناخوداگاه چاه میپرد
یکی کلمب
سیارهدلِ دل زمین میشود
یکی از بغبغو
رقص ناهید میتراشد
یکی به
ماهیان دریاچه دریا دیکته میکند
یکی به
افعیان لبخند بودا میآموزد
یکی از لشکری
در آینده سان میبیند
یکی از گذشتهای
دور به خود میرسد
یکی با زبان
بوق از فردا معذرت میخواهد
یکی معاصران
را به موزه میفروشد
یکی باستان
آینده را پیشمی خرد
یکی با دهان
همه سخن میراند
یکی به گوش
همه پنبه مینهد
یکی تنگ
ترانه را سر میکشد
یکی در ختم
شعر تنگاش گرفته
یکی تنگ در
بغل گرفته فیگارو را
یکی از عروس
عمومی پرده بر میدارد
یکی در نقشهی
جشن دست میبرد
یکی دست کج
معمار را میبرد
یکی اره برقی
روشن به دست:
آمازون کجاست؟
یکی دست در
گردن آذرخش:
جیییییییییییز!
یکی: کی صدا
زد برنده؟
یکی: پس کو
جایزه ام؟
یکی به همه:
بیرون!
یکی به باد:
ایست!
یکی به جنگل:
به پیش!
یکی به مکبث:
بفرما! نگفتم؟
یکی به لیدی:
حالا بزرگاش کن!
یکی بر خون
مهمان انگشت میزند روی میز مینگارد: خون مهمان
یکی کلاف میخواند
یکی نخ مینویسد
یکی قال میماند
یکی قالی میکشد
یکی بر
چهارپایه میرود
یکی میوهی
طناب میشود
یکی از طناب
میوه میچیند
یکی یکی یکی
از خودش میگریزد
یکی از
پرتگاه خودش میپرد
یکی در
پرتگاه خودش میپرد
یکی تکانی به
کوناش میدهد
ریش هفتهاش
را میخارد
زل میزند به
سقف خمیازههای کهنه:
آهای!
آهای!
زاخار!
کجایی سابمرده؟
بیا این کابوسها
را
از اتاقام
جارو کن!
بله!
یکی ادارهاش میگندد
یکی ادارهاش میگندد
یکی ارادهاش میخندد
خیلی بی مزه بود
پاسخحذفشما با مزه باشید ای ناشناس!
پاسخحذفبورز پرزیدنت عزیز بورز که زبان را تمیز ورز میدهی!
پاسخحذفدمات گرمای همایونجان!
پاسخحذف