طفلکی علیرضا رستمیان با سایه ی خودش توی خیابان شهید حقیقت راه میرفت شنید یک کوسه توی جوغ خواب مردم شهر این شعر را دکلمه میکرد و همه اوهواوهو کنان میزدند به پیشانیهای سابمرده شان:
گفتمان خایههای جفتمان
نعرههای گوش پرسرب داغ از وحشت شنفتمان
زنجیره ی نسقکشی و قتل و قرق
کابوس بختک سینهخفتمان
تمرین چهچههای کوچه باغکی
میان خرناسهای آغوش خرس گردنکلفتمان
چنگهای غریق لیوان عرقسگی
به الحشیشزدن های مفتمان
تجاوز خزفهای کهریزکی با ذکر یا زهرا یا حسین
به ناگهانگرفتهبستهبرده انداخته در سوله ها
-نازنیندرهای ناسفتمان
راه رفتن و ترسیدن از زنده زنده تکه پاره خورده شدن
آروغ و الحمد پس از اکل عدوی حاکم شکم-هنگفتمان
قافیه با لباس شخصی گذاشته دنبال ملت
مثل هم بی آینده میرویم و میآییم و آهسته میزند مرگ
ضمه بر دهنهای بی بست و چفتمان
الکنی ورد گرفته در گوش مادرمرده زاده کری:
گ گ گ گ گ گگف گگگففففف ت ت ت ت تمان
ای راموز، این گفتمان که تمام شد، نام تو در سرم به گفت آمد گفتم خواب راموز را نوشتم. من این روزها بسیار به این وضع لکنتانگیز کشورمان فکر میکنم. به این بنبستی که هر چه بیشتر و روشنفکرانه تر در بارهاش حرف میزنند، معناگریزتر میشود. این بنبست تاریخی زبان ما را هم به بنبست کشانده. آدم نمیداند چگونه از آن حرف بزند. انگار هر چه تا کنون گفته و نوشته ایم، کاملا بی ربط بوده، با این چیزی که وجود پوسیدهاش همه ی ضبط و ربطهای رایج دنیا را گسیخته، و تنها زبان بازارسیاه و نفت و اسلحه را میشناسد.شعر پیشین من ، کوه سستی در زبان من تلوتلو میخورد،هم اشاره به همین زبانحیرانی داشت. دم تو دوست عزیزم بسیار گرم!Ramooz jan, namidanam chera har che kardam nazare to post nashod, dobare sa,y mikonam. hala aval pasokhat ra post mikonam.
پاسخحذفزززب بان از رام م م موز دزدید
پاسخحذفلطف کرررار این گ گ گف گگف گفتمان
حتی زززان دی دی دیدار نخ نخخخ خستمان
دم پرزیدنت آتش ش شکده ی ک که که کهکشان
مخلصت راموز