۱۳۹۰ دی ۴, یکشنبه

جنی‌ که در رگان تو



هر شب با جویی‌ از آینه چشم‌های ما را تماشا‌یاری می‌‌کند: محمود خوشچهره


جنی‌ که در رگان تو بسم الله به خون می‌‌دهد
دست به سلول حفظ می‌‌برد
می‌ زند بر عصب تر
خواب خط می‌‌کشد
پر می‌‌کند از نوشته
می‌ پراکند در مدار بسته
گردش تند را با ته تیز پرها پنچر می‌‌کند
تا بیایی بجنبی سکون سراپایت را نشئه کرده
نعش آمده
تن‌ رفته
با الفبایی که به آهنگ‌اش آنهمه دیو رقصیدند
ریخته هر چه می‌‌دانستیم از کتاب سوراخ‌سوراخی
که دیگر آواز نخواهد خواند


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...