۱۳۹۰ خرداد ۳۰, دوشنبه

یک هاهاهاهایکو


چنان در وطن تاریک‌اش می‌‌لرزید که شبتاب‌ها خندیدند: رسرو انجو

کاج کج اوج ها
بو بردم از آن تن‌ گریان
که کوه هم ساکن سنگ‌اش نیست

پ.حسینیشیگو شرنگاکی
نیبون‌شرنگیجی وحشیاما( ۱۶۳۸-۲۰۰۷)


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...