گنجشکک اشهدیمشهدی، غلاغ یقیندریده، مرغ سقاخانه، مرغ ماهیخوارشسته، کرگدنداندرد کالاهاری، پرستوپ کوچپنچر، طوطی دهنلقمان، سنجاقک پروندهلازم، پشه ی بندانداز، شپش ایوسنلورانبو، فاخته ی کوکوپز،قنارید به قفس، کفتر خودباز، گراز گافپوش، گاو مگاواتگریز، کفتاریک روزبین، گربهساندیس، ماریگ روان، جینالولوخورخوره بریجیدالبرهیچ، عقاب شکستهقاب، کرکسکش آشلاشه، گوساله ی اسکناسی، کژدم مردمی، فیلولی جرینگستانی، مرغ زنجیرخوارشسته، آهوی آه و یا، خرس واوجو، خروس واو گمکرده، ماکیاندخت قدقدنشنیده، تاووس آینه خوار، پلنگ تیمورکش، ببر بی بیان، اژدهای بستنیداغفروش، زرافه ی نردبانشکن، لکلک پاکبال، غاز غزوه-آشوب، انتر منترافروش،جوجه ی جوجوحیران، گوزن مگسوزن، اسب-رویعصبرو، مادیان ماتریالیست-متافیزیکفورمالیته، قاطر عاطر، سرنهنگ هنگ خوارشسته، دلفین دوعالمخنده، چکشماهی میخی-نویس، مورچهخوارشسته ی زبانگزیده،اورانگ اوتان آنگلوساکسونوفیلارمونیکالوینسکیپرستمطلق، سگ سگوش پنکه-زبان، خر خرمن منکوب، شتر کاملدود، شیر سفیدغرش، قوی اذانبریده، بلبلولوخورخوره ی بین المجلسین............
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
دیو شدم د
دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیوچه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...
-
به خواهرزادهام وحید رشتهداری شیدا نخستین "عشقِ زندگیِ من" بود! یک عشقِ به راستی گیومهنشین! روزی طرفهای عصر، داشت ا...
-
جریانِ این عشقِ ریشنفکرانِ اسلامیرانیست به موی گندیده چیست؟ آیا این یک فتیشِ نوین است؟ آیا این مو از پیازمو گندیده یا از سیرمو؟ از...
-
آینه ی شگفتی زیبا: مهناز طالبی تاری آنکه دیرزمانی پیش گفت: "من با هیچ چیز مربوط به انسان بیگانه نیستم."، خواست حساب سخن خ...
با سلام خدمت شما
پاسخحذفشعرهایتان گاهی مرا یاد لورکا میاندازد و گاهی هم نرودا.
اما از آنجا که میدانم با شجاعت انتقاد پذیرید، باید عرض کنم که در قد و قواره یک شاعر مدرن "عفّتِ کلام" ندارید.
عفت کلام نداشتن خواننده را میترساند، از شعر، و از شاعری و از خودِ شاعر. از قدم نخست از خواننده تان، از این داورِ همیشگی، سلب اعتماد میکنید.
خاطر را میآزارید. پرده درانیِ وقیح میکنید.
می رنجانید. کاشکی از این انتقاداتم نرنجید.
دوستدارتان، مرضیه "سوزنبان"
سپاس از لطفتان خانم سوزنبان عزیز،
پاسخحذفاگر من از جنس لورکا، آن ترانه سرای مهربان و نرودا، آن نوعی از شاعر بزرگ نوعی از شعر مدرن در یک دورهی ویژه، بودم دغدغهی خوانندهداور همیشگی را هم میداشتم.در شعر مدرن، به شمار شاعرانِ آینده و روندهاش، یعنی به شمار افراد شاعر، منظرهی زبانی هست. تنها شاعران همیشگی در اندیشهی خوانندگان همیشگی اند. و شاعر مدرن در همین حوالی است که از شاعر کلاسیک یا کلاسیکمدرن فاصله میگیرد. دقیقا از زمانی که فرد شروع به نوشتن کرد، یعنی از آغاز بی تعارف مدرنیسم، همزمان پشت پا به تلقی رایج از شعر و شاعر و خواننده هم زد. با هر شاعر مدرنی، خوانندهای مدرن تولد مییابد. هر شاعری مسئول خوانندهای ست که میآفریند. خواننده هم یک سر این آفرینش است. نمیتوان همانطوری نیما را خواند که حافظ را میخواندند. اتفاقا داشتن یا نداشتن آنچه شما "عفت کلام" مینامید هم از همین مقوله است. در این مورد نسخهی مجرّبی برای شعر مدرن نوشته نشده. این بر عهدهی خود شاعر است که عفت را از کلام بردارد یا بر ندارد. تازه، این عفت کلام که از دورهای، اخلاق داورانه بر شعر سنتی و بعد مدرن تحمیل کرد در قرون وسطای ما در شرق و همینطور در غرب، اصلا جدی گرفته نمیشده. مثلا در شعر و سخن فارسی، سنایی، عطار و جلالالدین بلخی تره هم برای آن خرد نمیکردهاند. کافی است دواوین کهن را ورق بزنید. افزون بر هرزهزبانیهای معروف مثنوی، دیوان کبیر هم سرشار از هنر فحش و فضیحت است. آزمایش کنید. در زبان هیچ واژهای تابو نیست. این ما هستیم که زبان را به قلمروهای مجاز و ممنوع تقسیم میکنیم. البته " بی عفتی" ویژگی اصلی کلام من نیست. گاهی که لازم بدانم پردهی عفت و عصمت را میدرم. من گوش به زنگ خوانندهای هستم از خودم گشوده تر، هوشمندتر و افقافکنتر. آن خواننده نبوده که همیشگی باشد. داور باشد. داوری، خواندن را تبدیل به فنّ تفتیش و تشخیص و تمییز نیک و بد نویسنده و در نتیجه نوشته را موضوع دخالت قیچی سانسور و نویسنده را آماج محاکمه و حذف میکند. من برای داوران نمینویسم. به نام این بلاگ نگاه کنید: جمهوری وحشی شرنگستان. حرفهای شما میان شاعران سر به راه و عفیف مصداقهای بسبیشتری خواهند داشت. همانها که شبیه لورکا و نرودا هستند.البته که من از انتقاد نمیرنجم. از همین رو هم هست که در بیان نظرم شفاف هستم.
باز هم ممنونام از توجه شما.
من گوش به زنگ خوانندهای هستم از خودم گشوده تر، هوشمندتر و افقافکنتر. آن خواننده نبوده که همیشگی باشد. داور باشد. داوری، خواندن را تبدیل به فنّ تفتیش و تشخیص و تمییز نیک و بد نویسنده و در نتیجه نوشته را موضوع دخالت قیچی سانسور و نویسنده را آماج محاکمه و حذف میکند. من برای داوران نمینویسم.
پاسخحذفحسین جان با شاعری دوستی نزدیک داشتم! دستکم ماهی یکی دو بار همدیگر را می دیدیم ! البته هنوز هم دوستی کم وبیش تداوم دارد اما اعتراف می کنم حس رفاقت و حس همسنخ بودن را هرگز آنچنانکه باید نداشتم و نداشت! بی آنکه در اینباره حرفی بین مان رد و بدل شده باشد! من خودم را در آن حدی که تو از خواننده ات توقع! داری نمی بینم اما با انکه ندیده ام ات و پیاله ای به هم نزده ایم! ترا رفیق می دانم و حسرت دیدارت را دارم! از چند ماه پیش که ترک فیسبوک کردم ! دل ام بیشتر تنگ این رفیق شفیق ندیده می شود ! من از خواندن آثارت لذت می برم و از اینکه ترا در جمهوری وحشی می بینم! و هر از گاهی از جام بی دریغ ات مست می شوم ! به خودم و این رفیق نازنین می نازم و می بالم.
دم ات گرم
دل به دل اتوبان دارد ای همایون مهربان، من هم دوستی تو ندیده را عزیز و ارجمند میدارم و رویت را میبوسم. این جوشخوانیهای تو دوباره شوق نوشتن را در من بیدار میکند. بسیار دلام برای آن عالم تنگ شده است. به زودی نزدیک به شش ماه میشود که من تقریبا چیزی ننوشتهام.
پاسخحذففدای تو.
ای وای! امیدوارم که نجوشیدن در جوش ات،مان حامل فرزند برومندی باشد که آرزویش را داری، آنی که جان این زبان را به جوش وجوشش خواهد آورد ! آنی که نبودن اش خطر انقراض را در پی دارد ! حسین جان بی تابانه منتظر نوشتن اتم،هرچند که آثار پیشین ات به خواندی هزار باره می ارزد.دست و دیده ی ماه ات را می بوسم که خوب می بیند و خوب تر می نویسد.
پاسخحذففدای تو، روبوسی.
پاسخحذف