۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

یک ژنده


شور‌آشپشپز‌خانه ی این آشپشپزشت را که شپش بالا می‌‌رود از آش‌اش بوی آشپش‌اش شامه ی ششصد و شصت و شش شهر را خارزار خارش کرده باید آتش زده بر خاکسترش ددت پاشید‌ای گشنه ی سرگشته اینجا کشورستوران شپشمشیری اشت!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...