۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

رویای پیوسته‌اش را می‌‌نویسد و وامی ریسد : سرور جوان





قیام حوصله
وول سلسله
تندر دو پلک سنگین
آذرخش نگاه و چخماق 
بیداری دهان بایر
فریاد آتش ژرفا
طلوع کلمپوک سیاسرخ
رستخیز ناگهان ها
 اژدهاهای گدازه 
بخار مغز فضا
تنوره ی دیوانه خاکستر

می‌ سوزم از وزن خود
می‌ آسایم
شرنگاشرنگرگر
در تو می‌‌گیرم از کف پا
تا جوش سر
در تو رگ و ریشه می‌‌گسترم
ای زبان زبانه ها
زبان دیگر
رشته نبشته ی تو ام
کوه ام
آتش نو تو می‌‌خواند
پای تو می‌‌کوبد
سر تو می‌‌افشاند


پرزیدنت حسین شرنگ

۲ نظر:

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...