۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

ای شیعه


ای شیعه شرنگ اهل ژیندوس بود
بیگانه ز آخ و اوخ و افسوس بود
آتش به درخت خشک ناموس بود
برق نظرش اجاق ققنوس بود

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...