۱۳۹۰ فروردین ۵, جمعه

شیهه‌ها در آذرخش سم ها



موجی از نیمرخ‌اش می‌‌زند راه تماشا : ساجده خاک‌سفیدی


ناگهان عصبی کلافه

می‌ گسلد

حوصله ی تندر را

شیهه‌ها در آذرخش سم ها

شخم ثاقب می‌‌زند

سرعت گرد دیوار را

اسبی پا به زا افتاده

در راه واژگون

راه بی‌ ته

می‌ تازد نگون سر

نگون پا

با درونی‌ آکنده

از اسب آینده

طلوع دو پای نازک آویزان

از زیر دم اش

باران ناشناسی خیال ژولیده‌اش را قشو می‌‌کند

می‌ نوازد بی‌ خواب یال‌اش را

یاد دست سواری

می‌ برد بوی مرغزاری

پوزه ی گیج‌اش را

کی‌ زمان

می‌ کشد لگام

می‌ رسد سفر

به انجام


پرزیدنت حسین شرنگ

۲ نظر:

  1. شگفت زده ام از اين مهرباني بسيار
    بسيار دوست داشتني ست همچون خوتان
    سپاسگذارم بسيار

    پاسخحذف
  2. سپاسگزارم از لطف دکتر ساجده ی نازنین، که مدت هاست در جوش، حضوری گرم و مهربان دارد. وقتی‌ که این شعر را می‌‌نوشتم نام عزیزت در سرم درخشید. دانستم که این شعر از آن تو دوست و الاهه ی والاست.

    پاسخحذف

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...