موجی از نیمرخاش میزند راه تماشا : ساجده خاکسفیدی
ناگهان عصبی کلافه
می گسلد
حوصله ی تندر را
شیههها در آذرخش سم ها
شخم ثاقب میزند
سرعت گرد دیوار را
اسبی پا به زا افتاده
در راه واژگون
راه بی ته
می تازد نگون سر
نگون پا
با درونی آکنده
از اسب آینده
طلوع دو پای نازک آویزان
از زیر دم اش
باران ناشناسی خیال ژولیدهاش را قشو میکند
می نوازد بی خواب یالاش را
یاد دست سواری
می برد بوی مرغزاری
پوزه ی گیجاش را
کی زمان
می کشد لگام
می رسد سفر
به انجام
پرزیدنت حسین شرنگ
شگفت زده ام از اين مهرباني بسيار
پاسخحذفبسيار دوست داشتني ست همچون خوتان
سپاسگذارم بسيار
سپاسگزارم از لطف دکتر ساجده ی نازنین، که مدت هاست در جوش، حضوری گرم و مهربان دارد. وقتی که این شعر را مینوشتم نام عزیزت در سرم درخشید. دانستم که این شعر از آن تو دوست و الاهه ی والاست.
پاسخحذف