۱۳۸۹ اسفند ۱۵, یکشنبه

یک خفن-غزل


غمناک نان سنگک : مجتبی‌ کوکبی



کشیدم آه سوزانی زدم آتش به باروت ام


شدم مرحوم آینده دویدم پیش تابوت ام


چنان چابکروان چرخیدم و دست از خود افشاندم 


که پا کوبید لاهوت‌ام که سر انداخت ناسوت ام


سرم با چرخ گردون خورد بنگ و منگ معنا شد


بدیدم واپسین پروانه از اعقاب ماموت ام


زدم سوتی که اسرافیل با صورش فراری شد


زمین در گردش خود گیج شد یکباره با سوت ام


تکاندم شانه را بارید توت از شاخ سنگین ام


نژاد طوطیان شد شاعر از بلعیدن توت ام


برو‌ای قوم نالوطی، نمک‌هایت نمی‌‌خواهم


پرزیدنت جوش‌ام نیست نسبت با زن لوط ام


مرا قومی جوان باشد جهان از آن من باشد


نباشد کار با یک مشت نعش نشئه-فرتوت ام


سپردم خویش پیشین نزد خاک سرد و برگشتم


از این بس بازگشت جاودان خویش مبهوت ام



پرزیدنت حسین شرنگ


۲ نظر:

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...